در گام نخستین برای شفافسازی علل انتخاب این نام بر یک مجموعه کتاب میباید اشاره کرد که در اشعار کتاب حاضر، قالی بهعنوان نمادی از سنت و انواع زیست هایِ بومیِ ایران به کار گرفته نشده است اما بعضاً از طرحهای قالی رویکردهایی فارغ از نمادگرایی صورت گرفته و در قطعاتی چند، پروانه و گیاهان مورداستفاده شاعر قرارگرفتهاند. «فارغ از نمادگرایی» بدان معنا که بافت کلی کتاب، رهیافتی به درک از مفاهیم نهفته در دستمایههای سنتی ایرانی در خود موجود نداشته و نامگذاری اساساً در جهت معرفی فضای حاکم براثر نیست. فضای حاکم بر کتاب، مونولوگ های راوی از تجربیات شاعرانه خویش است. مونولوگ هایی که چون پس از وقوع حادثه بازگو میشوند، حاوی اطلاعاتی کلی و روایتهایی جستهگریختهاند و گویی شعر از ارائه ابعادی مختلف پرهیزکرده و خاطراتی را با نشانهگذاریهای شخصی ارائه میکند.
راجع فضای کلی کتاب به مونولوگ های شاعر اشاره شد. برای پیگیری این مبحث و نقد کلیت اثر، فارغ از اشارات تطبیقی اشعار، میباید اذعان داشت که مرادی در رستن باریشههای قالی به بیان تصویری میاندیشد. تصاویری که جز پوسته ظاهری را آشکار نمیکنند و نویدبخش حضور ابهاماتی بیاننشده را نمیدهند و بدینجهت مخاطب را دعوت به کنکاش در اثر نمیکنند. تصاویر سطحی، گرچه زیبایند اما با بازخوانی کمرنگ شده و فراموش میشوند. چنانکه پیشتر اشاره شد، شاعر پس از دریافت تجربه سریعاً دست به ترسیم آن میزند و با موفقیت لایه ظاهری را بر شنونده (خواننده) آشکار میکند اما هیجانزدگی وی نیز آشکار است و پس از فروکش تبوتاب او، در مخاطب انگیزشی برای جستجو ایجاد نمیگردد. لایه ظاهری بدان معناست که حوادث بازگو شده ژرفا ندارند، به عمق نمیروند و واکاوی نمیکنند. مهدی مرادی به پوسته حوادث میپردازد و با تصاویری گذرا و البته زیبا، به فریبی ناپایدار میرسد. هنگامیکه شعر برآمده از دغدغه و نگرشی معین نباشد، به فردیت خواننده راه نمییابد و به درنگ او منجر نمیشود. راویای که قانع به ترسیم تصویر است، جز اشعاری نمیسراید که به بستار میرسند و البته به همین دلیل هم تمامت سازی نمیشوند و به دلیل نقصی درونی، همواره به حیات ادامه میدهند. اینکه نقصی درونی مانع تمامت سازی گردد مبحثی متمایز نظریه مرگ مؤلف است و ارتباطی به ارجحیت دادن مخاطب بر مؤلف نیست. صرفاً نبود دالهای کافی است که به عدم چنین امری دامن میزند. برای شفافسازی نقص درونی میتوان به موضوعیت نداشتن اشعار اشاره کرد. در شعر «سفر به بالادست» بهوضوح میتوان نقصانهایی از این قبیل را مشاهده کرد. یا در قطعه «هنگام» از سطر «هنگام آن است که» جایی که بناست هدف یا موضوعیتی تعیینکننده بر ما آشکار شود، مرادی طفره میرود! قطعه «استوانه شیشهای» رویکردی در تقابل با سایر قطعات داشته و از استحکام مناسبی برخوردار است. در شعر صفحه ۹ با عنوان «قطارها»، قطار بهعنوان نمادی از حامی و ناجی غیبی ست که گویی اینک به سمت او میآید. سپس برای بیان شادمانی راوی، شاعر تلاش میکند تا بارد فرض محال اما ممکن در گفتمان پیش کشیده، فضا را همچنان به پیروزی و نشاط راوی رقم بزند.
شماره 8 دوهفته نامه آیت ماندگار