نیچه فیلسوف آلمانی میگوید: آنان که میرقصند در چشم کسانی که صدای آهنگ را نمیشنوند، همیشه دیوانه به نظر میآیند!
این جمله به نظر شاهبیت فیلم سینمایی دلم میخواهد بهمن فرمان آرا کارگردان نام آشنای سینمای ایران است که پیش از این فیلم های موفقی چون بوی کافور، عطر یاس، خانه روی آب و یک بوس کوچولو را در کارنامه هنری اش دارد.
دلم میخواهد داستان مردی است میانسال و نویسنده که مانند بسیاری از مردم شهر دچار افسردگی، ناامیدی و بحران است؛ و آن طور که داستان فیلم روایت میکند چندسالی است نمیتواند بنویسد و همین مسئله او را رنج میدهد. رنجی که در تمام داستان فیلم همه کاراکترها را به دنبال خودش میکشد. رنج فقر، فحشا، بیهویتی، مشکلات خانوادگی، افسردگی، غم، عدم درک متقابل، خستگی و بیقراری که در جامعه و بین افرادش پخش شده است. حالا هرکس چه میزان از این مشکلات را دارد و شاید بعضی ها همهٔ آن را، جامعهای در آستانه فروپاشی اخلاقی!
تصویر کلی فیلم در حقیقت شهر بدون سرانجام و افسار گسیخته تهران را ترسیم میکند؛ اما در عین حال به موضوع جالبی اشاره میکند، موضوع: دلم میخواهد. من دلم میخواهد شاد باشم، داد بزنم، برقصم و بدی ها را توجیه کنم تا باز هم بتوانم شاد باشم و برقصم هرچند ممکن باشد دیوانه به نظر برسم.
وقتی فلسفه اجبار و تقدیر با فلسفه دلم میخواهد جابجا شود، تصویر سکانس های فیلم هم از تهران غم زده به تهران شاد تغییر میکند. تهران شهر زندگی است و نویسنده میتواند داستان مردمان شهر را بنویسد.
داستان همان زنان و مردان افسرده ای که ساعت ها روی پله های روان پزشک در انتظار هستند تا سرنوشت دیگری را رقم بزنند؛ و این در حالی است که آن ها باید بگویند دلم میخواهد و دلم میخواهد...
رضا کیانیان مطابق معمول شخصیت اول فیلم های فرمان آرا است که بازی متفاوتی را انجام میدهد، مهناز افشار و محمدرضا گزار هم دو بازیگر اصلی دیگر این فیلم هستند؛ که به خوبی در نقش خود فرو رفتهاند هرچند شخصیت پردازی شان ناقص است؛ اما فیلم کاملاً دارای داستان، شروع و پایان است.
نکته جالب فیلم، همزمانی اکران آن با موضوع اعترافات دختر رقاص در تلویزیون است که نا خودآگاه به رقصیدن و دلم میخواد اشاره دارد.
فیلم بهمن فرمان آرا حتماً ارزش چند بار دیدن را دارد.
شماره 60 دوهفته نامه آیت ماندگار